1 2 3 4 5 6 7
|
الا یا ایها الساقی ادر کاسا و ناولهابه بوی نافه?ای کاخر صبا زان طره بگشایدمرا در منزل جانان چه امن عیش چون هر دمبه می سجاده رنگین کن گرت پیر مغان گویدشب تاریک و بیم موج و گردابی چنین هایلهمه کارم ز خود کامی به بدنامی کشید آخرحضوری گر همی?خواهی از او غایب مشو حافظ |
|
که عشق آسان نمود اول ولی افتاد مشکل?هاز تاب جعد مشکینش چه خون افتاد در دل?هاجرس فریاد می?دارد که بربندید محمل?هاکه سالک بی?خبر نبود ز راه و رسم منزل?هاکجا دانند حال ما سبکباران ساحل?هانهان کی ماند آن رازی کز او سازند محفل?هامتی ما تلق من تهوی دع الدنیا و اهملها |